امیرمحمود جون بابا

مناجات

پروردگارا به من آرامشی ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم بینشی ده تا تفاوت این دو را بدانم مرا فهمی ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند : خداوند تعالی می فرماید:((هنگامی که بنده ی من خواهش های نفسانی خویش را بر طاعت من ترجیح دهد٬ کمترین کاری که در حق او روا می دارم آن است که او را از لذت مناجات با خود محروم می سازم.)) منبع : جامع السعادات٬ ج٣ /ص۴٨. عزیزم اگه نماز صبحت قضا می شه ببین چه کردی ؟ یاد خدا تو دلت هست ازش خواستی بیدارت کنه یا مشغول سرگرمی های دنیا شدی و بندگی یادت رفت...
26 آذر 1393

پارکهای کودکان در سراسر جهان

بدون هیچ تردیدی زمین‌های بازی بخشی کامل و جدانشدنی از خاطرات هر کودکی است. در حالی که تمرینات گروهی نقشی غیرقابل انکار در ارتقای سلامت جسمانی و قدرت فیزیکی کودکان دارد کارشناسان بر نقش موثر زمین‌های بازی در تعلیم و تربیت و بهبود روابط اجتماعی کودکان تاکید دارند. در این بین کودکان با صرف اوقات فراغت خود در این مکان‌ها توانایی‌های بالقوه خود را مورد شناسایی قرار داده به درک جدیدی از مفاهیم دست می‌یابند، توانایی حل کردن مشکلات پیش روی‌شان را یافته و با نقش‌های آینده و کنش و واکنش‌های اجتماعی آشنا می‌شوند. امروز زمین‌های بازی مدرن با این هدف طراحی می‌شوند که جلوی محدود کردن کودکان را گرف...
26 آذر 1393

واداشتن کودک به تفکر توسط داستان

از آنجا که داستانها یکی از مبانی مهم در رشد تفکر و ارتباط با کودکان هستند، لازم است داستانهای خاصی برای این منظور نگاشته شوند که اصول داستانهای فکری در نگارش آن مورد توجه قرار گرفته باشند. کارشناسان علوم تربیتی بر این باورند که آشنا‌سازی کودک با مهارتهای اندیشیدن می‌تواند علاوه بر تأثیرات مثبت گفتاری و شنیداری، روند اجتماعی شدن کودک را تسریع نماید؛ مهمتر اینکه به رشد استقلال فکری، تفکر انتقادی و خلاق در کودکان کمک می‌نماید  .  برای رسیدن به این هدف گنجاندن مفاهیم فلسفی و اخلاقی در قالب داستان می‌تواند به کودکان یاری رساند. از آنجا که داستانها یکی از مبانی مهم در رشد تفکر و ارتباط با کودکان هستند، لازم است...
26 آذر 1393

جواب سوال

ديروز خونه مادر جون اينها (مادر خانم) بوديم مادر جون براي شوخي به امير گفت بابا حسن رو بکشم ؟ امير محمود هم با ناراحتي و عصبانيت داد زد داداش سينا رو بکش  مادر جون مونده بود با اين جواب امير محمود چه کار کنه قربونش بره با با چه پسر با محبتی !!   ...
25 آذر 1393

برنامه طنز تلویزیون

امان از دست این برنامه های طنز صدا و سیما ، مقنعه با سبيل !!!!!!!!!؟ امير محمود جون ديگه کمتر شبکه پويا نگاه مي کنه بيشتر برنامه هاي شبکه هاي ديگه رو که ما نگاه مي کنيم با لذت مي بينه و کارتون رو فقط از لپ تاب نگاه مي کنه يک قسمت از برنامه عينک آفتابي رو از شبکه نسيم   داشتيم نگاه مي کرديم که نمي دونم اين آيتم اخبار چه ضرورت داشت که آقاي رشيد پور يه همکار خانم داشته باشه  که بهش مي گفت همکار زٌل احياناً بخاطر اينکه  اخبار نمي گفت فقط چشماشو در مي اورد و زل مي زد البته بايک سبيل کلفت  ناگهان امير محمود که کنار من نشسته بود يه جيغ وحشتناک کشيد و از ترس به خودش مي لرزيد آنقدر گريه کرد که من چشماشو گرفتم...
25 آذر 1393

خاطره سفر مشهد عزیزجون و زیارت آنلاین حضرت

عزیز جون تازه دیروز از سفر مشهد برگشت امیر محمود که کلی ذوق کرده بود چون عزیز قول داده بود برگرده یه لباس مرد عنکبوتی بخره با عزیز که تماس می گرفتم امیر محمود می گفت که گوشی رو بده من لباس مرد عنکبوتی خرید؟ داستانی شده بود ، مگه از مشهد آدم سوغاتی لباس مرد عنکبوتی میاره حالاجالبش اینه که عزیز کلی گشت  عمه زینب که همراه عزیز بود می گفت عزیز همه فکرش امیر محمود بود در نهایت نتونست لباس مرد عنکبوتی اندازش پیدا کنه عوضش 4تا شلوار  2 تا لباس کاموائی و ... واسش خرید و قول داد اگه اندازه امیر محمود پیدا کرد براش بخره و امیر محمود جون بابا راضی شد  . عزیز جون دستت درد نکنه زیارت قبول چند وقتیه که دلم هوای مشهد رو کرده  ...
20 آذر 1393

امیر محمود جون بابا

اینم یه عکس جدید از عزیز دل بابا اینم بگم : جدیداً امیر محمود می یاد پیش من و با انگست اشاره به من اشاره می کنه و میگه : تو عزیز دل من هستی  منم که حسابی ذوق می کنم چشای مادرش دیدن داره !!! ...
19 آذر 1393

تنها شوم ...

اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست ... گفتم : خدایا دلگیرم از همه.. گفت ...حتی از من؟ گفتم : خدایا دلم را ربودند.. . گفت...پیش از من؟ گفتم : خدایا چقدر دوری؟... گفت ...   تو یا من؟ گفتم :  خدایا تنهاترینم...     گفت...    پس من؟ گفتم : خدایا کمک خواستم..گفت... از غیر من؟ گفتم : خدایا دوستت دارم.. گفت ...بیش از من؟ ...
19 آذر 1393

اولین شغل مورد نظر امیرمحمود جون بابا

من مدرسه می خوام ... چند روز پیش روی میز تحریرم نشسته بودم که امیر محمود میاد و من اونو روی میز می شونمش و  مشغول مطالعه می شم اونم با کتابی که روی میزه بازی می کنه برای کاری از اتاق خارج می شم وقتی که بر می گردم امیر محمود سر جای باباش نشسته و داره مطالعه می کنه گفتم بابائی زحمت بکش برو پیش مادرت بازی کن جواب می ده تو برو بازی کن من می خوام درس بخونم دکتر بشم . ( واقعاً نه من و نه مادرش تا حالا در مورد دکتر شدنش صحبت نکردیم همین بیشتر جای تعجب داشت ) آخرش نگذاشت که سر جامون بشینیم اینم از وضعیت ما چه کنم می خواد درس بخونه  راستی یادم رفت بگم امیر محمود از یک سال پیش که تازه حرف زدن رو شرع کرده بود هر وق...
19 آذر 1393